در مطب دکتر : آقای دکتر چند وقته صبح ها وقتی از خواب بلند میشم احساس گرسنگی شدیدی دارم اما وقتی دستشویی میرم احساس سیری می کنم همراه با حالت تهوع . (کاش می تونستم قیافه دکتره رو از اینجا ببینم )
در مطب دکتر 2 : خانم مسنی با تیپ معمولی شماره اش 33 است و تازه شماره 11 رفته داخل , مسلسل وار ناله شکایت می کنه که باید 4 تا اتوبوس و تاکسی عوض کنه تا برسه خونه و میخواد زودتر بره پیش دکتر , کسی محلش نمیده , نیم ساعت بعد پسرش میاد میگه مامان تو ماشین حوصلم سر رفت میرم یه دور بزنم , کارت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت .
در تاکسی : پشت راننده نشستم , کنارم یه دختره , کنار اون , یکی همسن خودم , گویا فشار زیادی از طرف پسره بهش وارد شده که بلند میگه ناراحتی پیاده شم .راننده توی آینه به من نگاه می کنه میگه غلط زیادی بکنی همین جا میندازمت پایین . دختره لال شده دیگه رسمن !
در پیاده رو : 2 تا پسر از جلوم دارن میان , یکیشون به دختری متلک میندازه اون یکی میگه همین کارا رو می کنی شادی صدر مقاله می نویسه دیگه , جواب میشنوه حالتو بکن خره روشنفکر بازی هم به موقعش .
در بانک : صبح از خود پرداز پول برداشتم , رفتم خرید کردم طرف میگه تقلبیه , برگشتم بانک رئیس بانک میگه باید واسه من محرز بشه , میگم چطوری محرز کنم برات ؟ میگه یکی از کارمندام بیاد اقرار کنه سهل انگاری کرده .
میگه یکی از کارمندام بیاد اقرار کنه سهل انگاری کرده .
دقیقا
عالی بودند!
نفهمیدم به دختره گفت میندازمت بیرون؟ آخه معمولا پسرا خودشونو تو تاکسی ولو میکنن!!!
نه ! به من گفت