چند روزی میباشد که من را از اتاقی که کامفیوتر ما در آن موجود میباشد بیرون کردهاند و اجازهی ورود نمیدهند. تمامی اعضای خانواده به همراه دایی و خاله و عمه به نوبت از خانههایشان قدمرنجه کرده و خودشان را مهمان ما میباشند. از برادر گرامی میپرسم که دلیل این همه مهماننوازی یکهویی ما چه میباشد که پاسخ میدهد دلیل آن اینترنت خرسرعت ما میباشد که این چندروز چیزهای بدی که برای ما بد نمیباشد نشان میدهد. من که بچه نمیباشم و میدانم چیزهای بد، ربطی به روز و ساعت خاصی نداشته و همیشه باز میباشد! حداقل، وقتهایی که پدر متوهم میرود توی اتاق و در را هم میبندد و بعد از چند ساعت با قیافه شنگول بیرون میآید اینگونه میباشد و دیگر از آن صفحهی مشترک گرامی میباشد خبری نمیباشد و من میفهمم که یکی از آن فندقشکنهایی که سر این صفحه را گول میمالند باز میباشد!
ولی منصوردایی که همیشه به مامانجان میگوید باید هیچ چیز را از کودکان متوهم پنهان ننمود مرا به یک گوشه، دعوت رسمی میکند و میگوید که این چیزهای بد، با چیزهای بد قبلی فرق داشته و بسیار خوب میباشند. وقتی که من چهرهی متوهم خود را بیشتر پیچ میدهم، توضیح میدهد که ورژن ایرانی این چیزهای بد که این دفعه خوب میباشد، در اینترنت اکران عمومی شده و همه درحال تماشای آن هستند. و بعد با حرارت، تریبون را به دست میگیرد: همانهایی که جوانهای مردم رو با حرفهاشون بدبخت کردند و همیشه دم از پاکدامنی و عفاف میزنند و بالای منبر وعظ و نصیحت میکنند، حالا در خلوتشان باطن کثیف خود را نشان دادهند! و حالا حقشان است که پرده از نقابشان پاره کنیم و به همه نشان دهیم که چهرهی واقعی آنها چیست! و من که کماکان ملتفت نمیباشم، الان گیجتر هم میشوم و از دایی میپرسم که مگر اخلاقیات نسبی میباشد؟ و حالا فوقش اگر هم باشد، باید با زمان تغییر بشود!! و نه با معلول! دایی که ظاهراً قیافهش از حرفهای من چارچنگولی شده است، سرش را کمی میخاراند و من را به نزد شوهرخالهی مامانجان اینها که او هم چند دقیقه پیش همراه با دایی اینها از توی اتاق بیرون آمدند و از آن به بعد کلی نیششان باز میباشد میبرد.. گفته میشود پزشک فیلسفه میباشد و من البته نمیدانم فیسلفه، کدام قسمت بدن میباشد که آقای پزشک بخواهد آن را معاینه کند!
وقتی منصوردایی، جریان را برایش توضیح میدهد، مثل پروفسور بالتازار سری تکان میدهد و به من میگوید: «ببین پسرم!»
(و من از همینجا میفهمم که میخواهد یک چیزی را همینجوری توجیهمالی کند!)
«تو این چیزها را درک نمیکنی. ما سی سال پیش برای آزادی جنگیدیم و رژیم را عوض کردیم، اما در عوض کسانی روی کار آمدند که خودشان کثیفتر از آن قبلیها بودند و همهاش ظاهری غیر از آن چیزی که بودند و هستند به ما نشان میدهند….»
(و من بالاخره یک نفر را پیدا مینمایم که اعتراف کند که توی اتفاق ناجوری که به آن انقلاب میگویند شرکت داشته است!…به قیافهاش نمیآید!!)
«و حالا وظیفهی ما دوباره این است که پوزهی همینها را به هرشکلی که میتواتیم به خاک بمالیم و اکنون در عصر اینترنت و اطلاعات، این کار راحت تر از گذشته است و از خصوصیترین اعمال این شیادان کثیف نیز باید پردهبرداری کنیم و آن را برای همگان عمومی کنیم… . فهمیدی پسرم؟!»
من البته خنگ نبوده و همین حرفهای گندهگنده را هم کلاً میفهمم! اما نمیدانم چرا یاد علیسیخسیخی، یکی از بچهتخصهای مدرسه افتادم که از کلی وقت پیش به اینور، کارش بولوتوث نمودن فیلمهای بیدامنی و عفافندار با آن گوشی فکستنیاش میباشد! یکبار هم که آقای ناظم گیرش انداخت، گفت که اینها دختران بدی میباشند که از کنار خیابان جمعآوری شده و در یک اقدام انسانی، برایشان شغل ایجاد نموده شده است! و بدینترتیب آقاناظم هم راضی شد. هفتهای پنج روز هم در زنگهای تفریح با همدیگر در دفترشان حرفهای انضباطی میزنند و بعد هم شنگول از دفتر بیرون میآیند!!
به همین مناسبت به مسترفیلسفه که هیچ دکتری بلد نیست و معاینهنکرده، مرا مرخص نمود، میگویم که من هنوز عقلم کوچک و متوهم بوده و آنحرفها مقداری صغیل میباشد! ققط نمیدانم صغیل را همینجوری مینویسند یا نه!
صدای واهواه و بهبه و چهچه جمع خانمهایی که از اتاق کامفیوتر بیرون میآیند به گوش میرسد. من از کنارشان رد شده به اتاق رفته و آنها اصلاً نمیفهمند! فندقشکنی را مشاهده نمیکنم. فقط یک صفحه پر از موضوع داغ با کلی امتیازهای نجومی میبینم که همهشان هم دربارهی اکران عمومی ورژن ایرانی یک کار بد که این بار خوب بوده، میباشد!
روی یکیشان کلیک میکنم….
با طنز زیبایی نوشته ای و من با شما موافقم. منهم نظرم را به شکل دیگری نوشتهام.
خیلی مسخره و بی مزه بود…
–
Link at
http://www.persiancultures.com/Politics/sex_in_islamic_regime/with_married_woman.htm
All the best
http://www.PersianCultureS.com
–
شدیداً متوهم گونه بود، بسیار متوهم گشتم!
چون بنده این خبر رو نشنیده بودم که الان از اینجا شنیدم!
nemidonam
vali koli khanidam
migan ke bache ham bahcehaye ghadim:)
آره فرزندم. بد زمانه ایست
آه ، چه می شود کرد دوست عزیز ؟
بسار سخت است که اتاق هماره با ملزمات آن اشغال شود …..